تاکنون به تأثیر مدیریت بد بر کارکنان فکر کردهاید؟ باید واقعگرا بود! اغلب انسانها در مسیر شغلیشان، مواجهه با حداقل یک "مدیر بد" را تجربه کردهاند و همه ما میدانیم که قرار گرفتن در چنین شرایطی، چقدر میتواند سخت باشد. فکرش را بکنید! نتیجه یک مدیریت بد، کارکنانی ناامید، ناراضی، خسته، افسرده و بیانگیزه هستند که نهتنها خودشان، کارایی و کیفیت مطلوبی ندارند، بلکه روی کارایی و کیفیت سایر کارکنان نیز تأثیر منفی میگذارند. تأثیر مدیریت بد بر کارکنان و کل سازمان به معنای واقعی کلمه، فاجعهبار است و به دلیل اهمیت موضوع، این مطلب از تینت را به معرفی چهار تیپ اصلی مدیران بد و تأثیر آنها بر نیروی انسانی و سازمان اختصاص دادهایم.
قبل از ورود به بحث تأثیر مدیریت بد بر کارکنان، بهتر است ابتدا بدانیم مدیران بد، چه کسانی هستند؟ همه مدیران بد، شبیه یکدیگر نیستند. با وجود اینکه "بد بودن" فصل مشترک اصلی همه آنهاست اما میتوانند با یکدیگر متفاوت باشند. بهطورکلی میتوانیم مدیران بد را در چهار طبقه یا گروه، دستهبندی کنیم.
دسته اول، مدیرانی هستند که در کار خودشان یا مدیریت تیمشان، عملکرد ضعیفی دارند. آنها انسانهای بد یا خطرناکی نیستند اما به زبان ساده، فاقد مهارت و کفایت لازم در پیشبرد امور هستند. آنها ممکن است افرادی ناتوان، تنبل یا متزلزل بوده یا در زمینههای رهبری و آموزش، فاقد کیفیت لازم باشند. کارکنان اگر چنین مدیری را دوست بدارند، شاید او را به هر شکلی تحمل کنند. اما اگر مدیر، محبوبیتی نزد کارکنان نداشته باشد یا کارکنان از او متنفر باشند، نارضایتی شغلی در محیط کار خیلی زود خودش را نشان میدهد.
دومین تیپ مدیر ضعیف که بیتردید، خطرناکترین نوع آن است، مدیر زورگو و دیکتاتورمآب است. چنین مدیری اغلب از اهرم خشم یا تهدید برای مدیریت دیگران استفاده میکند. درنتیجه کارکنان همواره حین آمدن به محیط کار و طی ساعات کاری، احساس وحشت و اضطراب دارند و زمانی که از محیط کار دور هستند، احساس آرامش میکنند. این ویرانگرترین تأثیر مدیریت بد بر کارکنان در سطح فردی و تیمی است.
سومین تیپ مدیر بد، مدیر خوشخدمت است که منفعتطلبی، خصوصیت بارز اوست. چنین مدیرانی به جای سرمایهگذاری روی تیمشان، ترجیح میدهند از نگاه بالادستیها، مدیران خوبی به نظر برسند و معمولاً به افراد تحت هدایتشان، توجه زیادی نمیکنند. آنها میتوانند افرادی بسیار سیاسی باشند و اغلب، همکارانشان را به جای همتیمی، به چشم یک رقیب بالقوه برای خودشان میبینند.
به اعضای چهارمین دسته از مدیران بد، "میکرو مدیر" میگوییم. این مدیران و سبک مدیریت آنها، واقعاً طاقتفرساست. آنها اعضای تیم را بسیار خسته میکنند و به مهارت و توانایی آنها اعتماد چندانی ندارند. آنها دائم در تلاش هستند تا کنترل همه چیز را در دست داشته باشند و به همین دلیل، هرگز اجازه نمیدهند که اعضای تیم اشتباه کنند و بهواسطه آزمونوخطا، چیزهای جدیدی یاد بگیرند.
اگر بهعنوان یک کارآفرین، مدیر عالی یا رهبر، چنین مدیرانی را در مجموعهتان دارید، باید ببینید که آیا میتوانید از طریق آموزش، توسعه و پشتیبانی مناسب، تأثیر مدیریت بد بر کارکنان را کاهش داده یا خنثی کنید؟ در غیر این صورت باید این حقیقت را بپذیرید که در انتخاب مدیر کارآمد مرتکب خطا شدهاید. البته که خداحافظی کار سادهای نیست اما باور کنید گاهی بهترین تصمیم ممکن است!
اگر مدیری به یکی از چهار دسته مذکور تعلق داشته باشد، قطعاً یک مدیر بد است هرچند که در اینجا میتوانیم بین بد و بدتر، تمایز قائل شویم. حالا که تیپهای مختلف مدیران بد را شناختیم باید با تأثیر مدیریت بد بر کارکنان و کل سازمان بیشتر آشنا شویم.
تأثیر مدیریت بد بر کارکنان به اَشکال مختلفی ظاهر میشود که در اینجا به مهمترین این آثار و پیامدها اشاره میکنیم.
دلمردگی، یکی از جلوههای ثابتِ تأثیر مدیریت بد بر کارکنان است. وقتی اوضاع طوری به نظر برسد که گویی هیچ چیز نمیتواند یک مدیر را راضی و خشنود کند، حفظ اشتیاق و سطح انرژی بالا برای کارکنان، دشوار میشود. بسیاری از مدیران، اهمیت تحسین و قدردانی از دستاوردهای اعضای سازمان و همینطور ایجاد انگیزه در آنها را آنطور که بایدوشاید درک نکردهاند و همین باعث میشود که کارکنان، دائماً احساس کنند که عملکرد خوبی ندارند. واضح است که چنین احساسی بهتدریج باعث اُفت روحیه و انگیزه آنها میشود.
یکی از مهمترین جنبههای تأثیر مدیریت بد بر کارکنان، افزایش نرخ ترک شغل است و در این میان، کوچک یا بزرگ بودن سازمان، درستی این گزاره را زیر سؤال نمیبرد. اگر مدیر، فردی ناهنجار و آزاردهنده باشد، آنگاه کارکنان اندکی حاضر به ادامه همکاری با سازمان هستند. درنتیجه بسیاری از آنها سازمان را ترک میکنند و این ترک شغل، روی بهرهوری، تأثیر مستقیمی میگذارد.
بهمحض خروج یکی از کارکنان، سازمان باید در جستجوی یک نیروی جایگزین برای او باشد و طی همین مدت ممکن است اخلالهایی جدی در عملکرد مجموعه ایجاد شود. علاوه بر این، جایگزینی هر عضو از سازمان، فرایندی پرهزینه و وقتگیر است. اعضای جدید به آموزش مجدد و همسوسازی مؤثر نیاز دارند و به همین دلیل، با خروج هر عضو سازمان، حفرهای عمیق در آن ایجاد میشود که پوشاندنش، به همین سادگیها امکانپذیر نیست. سازمانهایی که نرخ ترک شغل در آنها بالاست، سازمانهای موفقی نیستند.
آسیبهای روانی، از جدیترین اَشکال تأثیر مدیریت بد بر کارکنان هستند. مدیران بد، بیشترین نقش را در ناراحتی و نارضایتی کارکنان از حضور در محل کار دارند. اگر مواجهه با یک مدیر بد را تجربه کرده باشید، قطعاً میدانید که چنین تجربهای چه بر سر سلامت روان و حتی جسم میآورد! نتایج یک پژوهش نشان میدهد که 77% از کارکنان که مدیران بدی دارند، علائم جسمی استرس را تجربه میکنند و از هر چهار کارمند، سه نفر از آنها، شخصِ مدیر را بدترین و استرسآورترین قسمت کار میدانند.
استرس شدید، علاوه بر کاهش کارایی کارکنان، به دلیل تضعیف سیستم ایمنی، احتمال ابتلای آنها به بیماریها را نیز افزایش میدهد. بیمار شدن، نرخ غیبت کارکنان را بالا میبرد و افزایش غیبت، هزینههای مستقیم و غیرمستقیم سنگینی برای سازمان ایجاد میکند. چنین شرایطی، یک بازی دو سر باخت هم برای کارکنان و هم برای سازمان است!
عدم جذب استعدادهای برتر، یکی دیگر از جنبههای تأثیر مدیریت بد بر کارکنان و سازمان است. مدیران بد، اغلب خود را رئیس و فردی قدرتمند میدانند و به همین دلیل، به جای استخدام بهترین و باتجربهترین کارکنان، افرادی را انتخاب میکنند که تصمیماتشان را زیر سؤال نبرند و پتانسیل جلو زدن از آنها را نداشته باشند. چنین مدیرانی حین استخدام نیروی انسانی، به جای تمرکز بر نیازهای سازمان یا کسبوکار، در وهله نخست به جایگاه و منفعت خودشان فکر میکنند. بهاینترتیب، کارکنانی جذب سازمان میشوند که فاقد مهارت و استانداردهای لازم هستند و باعث اُفت شاخص بهرهوری میشوند.
تأثیر مدیریت بد بر کارکنان و سازمان، آنقدر عمیق است که شاید فقط در عمل بتوان متوجه عمق فاجعه شد. بااینحال، آگاهی از پیامدهای منفی یک مدیر بد میتواند این هشیاری را برای سازمانها ایجاد کند تا انتصاب افراد در پستهای مدیریتی را با دقت و وسواس بیشتری انجام دهند.