افزایش وفاداری کارکنان، برگ برنده سازمانها در استفاده بهینه از نیروی انسانی محسوب میشود که بهموازات افزایش پیچیدگی فضای کسبوکار، اهمیت بیشتری در مقایسه با قبل پیدا کرده است.
تشخیص تفاوت رهبر و مدیر از آن جنبه مهم است که این دو مفهوم بهواسطه همپوشانی نسبی وظایف، تا حد زیادی شبیه به یکدیگر هستند درحالیکه به لحاظ ماهوی، کاملاً با یکدیگر فرق دارند.
ترغیب کارکنان به ادامه همکاری با سازمان، زمانی امکانپذیر است که کارکنان ضمن احساس تعهد نسبت به مجموعه، به این باور برسند که عضوی از یک خانواده هستند و مورد احترام قرار میگیرند.
آشنایی با روندهای جدید منابع انسانی، قابلیت شرکتها را در جذب استعدادهای برتر و حفظ آنها افزایش میدهد و به همین دلیل، متخصصان HR باید ضمن شناخت این روندها با آنها سازگار شوند.
برخورداری از مهارت مقابله با فرسودگی شغلی، کارکنان را در زمینه مدیریت عوامل ناخوشایند مربوط به کار، توانمند میسازد و کمک میکند به جای اتخاذ رویکردی منفعلانه، شرایط را به نفع خودشان برگردانند.
بهبود رابطه با کارمند، مهارتی مهم است که همه مدیران باید واجد آن باشند. روابط حرفهای مخدوش، مانع از شکلگیری تعامل و همکاری میشوند و برای سازمان پیامدهایی منفی ایجاد میکنند.
ایجاد محیط کاری منعطف، فرایندی زمانبر است که تحقق آن به تلاش و استمرار بستگی دارد. مدیران امروزی باید علاوه بر درک اهمیت انعطافپذیری، درصدد ایجاد این ویژگی در کارکنان و تسری آن به کل سازمان باشند.
شناسایی انواع متدولوژی مدیریت پروژه، نقشی اساسی در نتایج حاصل از اجرای یک پروژه دارد و به همین دلیل، لازم است ضمن آشنایی با هر متدولوژی، با مفاهیم، اصول و موارد کاربرد آنها آشنا باشیم.
مهارت شنیدن فعال، سنگ بنای برقراری ارتباط مؤثر با مشتریان است. برای اینکه بتوانید درک بهتری از دغدغههای مشتریان داشته باشید و با رویکردی همدلانه، به آنها کمک کنید، ابتدا باید به آنچه میگویند، درست گوش دهید.
آشنایی با روشهای مؤثر مدیریت مشتریان، کسبوکارها را قادر میسازد تا علاوه بر افزایش رضایت خریداران از طریق توسعه و تعمیق روابط، آنها را به مشتریانی وفادار برای خودشان تبدیل کنند.