استارتاپهای شکست خورده داستانهای جالب و عبرتآموزی دارند. ماجراهایی که شاید از نظر شنونده غفلت از یک امر بدیهی به نظر برسند اما در کمال ناباوری مورد بیتوجهی ایدهپردازان استارتاپها قرار گرفتهاند.
یکی از آفتهای استارتاپها این است که بازار و قدرت آن را یا کاملا نادیده میگیرند یا اصلا این پتانسیل فوقالعاده را از ریشه به حساب نمیآورند. استارتاپها با کوچکترین موفقیت تصور میکنند آیندهای درخشان در انتظار آنهاست و به زودی فیسبوک ثانی خواهند شد. گاهی نیز وقتی پای صحبت موسسان استارتاپهای شکست خورده بنشینید، حرفهای عجیبی میشنوید. مدیران این استارتاپها میگویند آنقدر سرگرم توسعه ایدهشان بوده و هیجان داشتهاند که اصلا به بازار و سلیقه آن فکر نکردهاند. آنها همچنین گاهی آنچنان شیفته ایده خود هستند که هرگز شکست آن را حتی تصور نیز نمیکنند. به همین دلیل توصیه میشود پیش از هر اقدامی حتما نیازسنجی و تحقیقات بازار را در صدر برنامههای خود قرار بدهید.
برخی استارتاپها به محض دستیابی به منابع مالی و سرمایهگذار تصور میکنند شرایط همواره به همین صورت باقی میماند و چالشهای پیش روی خود را فراموش میکنند. استارتاپها از آغاز به کار تا وقتی تبدیل به یک کسبوکار بالغ بشوند، راه طول و درازی در پیش دارند و نگاه مدیران آنها باید به افقهای دوردست باشد نه جلوی پایشان! بر همین اساس یکی از درسهایی که استارتاپهای شکست خورده به کسبوکارهای نوپا و کوچک میدهند این است که نباید با دریافت نخستین سرمایه قابل اعتنا استخدام نیروهای گران با دستمزد بالا و خرید تجهیزات حاشیهای گرانقیمت را در دستور کار قرار داد. ریخت و پاش نکنید، شما باید منابع مالیتان را به درستی مدیریت کنید و به فکر آینده کسبوکارتان باشید.
پروژه عینک گوگل که در سال 2013 آغاز شد را به یاد دارید؟ اگر این طرح را به هر دلیلی به خاطر ندارید یا تا به حال درباره آن چیزی نشنیدهاید به اختصار ماجرایش را برایتان میگوییم. گوگل چند سال قبل یک پروژه با نام Google Glass را استارت زد. طرحی که محصول آن قرار بود جهان را تکان بدهد، اما در کمال ناباوری چنین نشد! عینک هوشمند گوگل بدون شیشه بود، میتوانست تصویربرداری کند و از طریق فناوری واقعیت افزوده این قدرت را داشت که اطلاعات را در برابر چشمان انسان به تصویر دربیاورد. هیجانانگیز است، نه؟ اما چرا عاقبت این پروژه استارتاپی که پشتیبان بزرگی چون گوگل داشت خوش نبود؟ به چند دلیل ساده که در صدر آنها جلوتر بودن عینک گوگل از زمانه خودش به چشم میخورد. واقعیت این است که برخلاف توقعی که از استارتاپها برای پدید آوردن نیاز یا پاسخگویی به نیازهای نهفته وجود دارد، اگر ایده یک استارتاپ فاصله زیادی با زمانه داشته باشد نمیتواند به موفقیت برسد. حتی اگر گوگل سرمایهگذار آن باشد.
شاید باورتان نشود اما استارتاپ کمپانی انگلیسی Jawbone که در زمینه عرضه هدست، ردیابهای تناسب اندام و اسپیکرهای بلوتوثی فعالیت میکرد تنها به دلیل جذب سرمایه زیاد اووِردوز کرد! یک استارتاپ نباید با تزریق بیش از حد نیاز پول رشد کند، بلکه صعود در بازار باید با تکیه بر مزیتهای رقابتی استارتاپ باشد. به همین دلیل کارشناسان توصیه میکنند پس از جذب منابع مالی لازم، روند جذب سرمایه را تا رسیدن به پلههای بعدی متوقف کنید و بکوشید روی پای خودتان بایستید.
بکوشید از همان ابتدا با مشتریان خود صادق باشید و هرگز قوانین را دور نزنید. زیرا اگر پیش از تثبیت درگیر مسائل حقوقی بشوید دیگر باید فاتحه استارتاپ خود را بخوانید. این موضوع میتواند تلاشهایتان را در نطفه خفه کند و برای همیشه شما را از چشم بازار بیندازد.
وقتی پای صحبت استارتاپهای شکست خورده بنشینید، همگی یک صدا مهمترین دلیل شکست خود را به نوعی به سرمایهگذاری و ضعفهای مالی نسبت میدهند. واقعیت این است که پول، شرط کافی برای رشد یک استارتاپ نیست اما شرط لازم هست. بر همین اساس اگر به صورت مستقیم یا با واسطه نمیتوانید منابع مالی لازم برای آغاز کار را بیابید، به امید خدا کار را شروع نکنید. شما باید آیندهنگرانه و منطقی عمل کنید، در این صورت خدا نیز به یاریتان میشتابد.
میدانیم که استارتاپها بیشتر روی ایده اصلی خود مانور میدهند و معمولا توسط نیروهای کمتجربه و جوان راهاندازی میشوند. اما «همتیمیهای ضعیف» یکی از دلایل شکست استارتاپها از دید خودشان و سرمایهگذاران آنهاست. به همین علت توصیه میشود نیروهای محافظهکار و ساکن را به تیمتان دعوت نکنید. استارتاپها جای انسانهای چند وظیفهای، یادگیرنده، توانمند در حل مسئله، برخوردار از بلوغ فکری و قدرت تعامل بالاست. نمیتوان با یک جمع منفینگر، سطحی و خالی از جسارت به قلههای موفقیت رسید.
درست است که احتمالا ایده شما از نظر خود و همتیمیهایتان بینقص یا کمنقص به نظر میآید. اما این دلیل نمیشود که ایدهتان را «وحی مُنزل» بدانید و به توصیههای دیگران یا بازخوردهای بازار توجهی نداشته باشید. شما باید بتوانید هر زمان احساس کردید باید در ایده اصلی کار تغییر ایجاد کنید، از این اقدام نترسید و روی طرحتان بیش از حد تعصب نداشته باشید. عدم انعطاف در برابر خواست بازار بسیاری از استارتاپها را به نابودی کشانده است. بازار رحم و مروت ندارد و تنها محصول یا سرویسی را میپذیرد که در برابر هزینهای که برای آن پرداخت میشود، ارزشمند باشد. بازار کاری به این ندارند که صاحب ایده استارتاپ فارغالتحصیل کدام دانشگاه است، تا چه حد شهرت و محبوبیت دارد یا رزومه او چقدر پربار است؛ مشتریان نیاز خود را در اولویت قرار میدهند.
اگر قصد دارید وارد فضای استارتاپها بشوید، بدانید کسی برای شما فرش قرمز پهن نکرده است. شما باید درست مثل یک گلادیاتور باشید و بتوانید در برابر مشکلات با پشتکار و ارادهای آهنین پیش بروید. یکی از مشکلات استارتاپهای شکست خورده این است که عالی آغاز میکنند، خوب ادامه میدهند، متوسط پیش میروند و در نهایت کار خود را افتضاح به پایان میرسانند و کاسه و کوزهشان را جمع میکنند. اگر به ایدهتان صد در صد ایمان ندارید و تصور نمیکنید بتوانید آن را به صورت مرتب بهبود بدهید، هرگز آغازش نکنید. اما در مقابل وقتی از خود و طرحتان مطمئن هستید تا آخر قصه قدرتمندانه پیش بروید و هرگز پا پس نکشید، حتی اگر هزاران بار زمین خوردید.
پیش از عقد قرارداد با یک سرمایهگذار ضروری است که درباره او تحقیق کرده باشید و زیر و بم اخلاق و سابقهاش را بشناسید. مدیران دمدمی مزاج و افرادی که خیلی زود تغییر موضع میدهند یا پیش از زمانبندیهای تعیین شده به دنبال کسب سودهای کلان هستند، هرگز به کار یک استارتاپ مخصوصا در کشوری مانند ایران نمیآیند. این افراد بهتر است سرمایه خود را به بازار مسکن، خودرو، طلا و ارز ببرند. نگاه حمایتی سرمایهگذار به پروژه شما بسیار اهمیت دارد. بسیار دیده شده که استارتاپها به رغم حرکت موثر به سوی پیشرفت با فشارهای غیرمعقول سرمایهگذار به تعطیلی کشانده شدهاند.
استارتاپها به نوعی یک بختآزمایی فناورانه به حساب میآیند. کمتر دیده شده یک استارتاپ به صورت کجدار و مریز به حیاتاش ادامه داده باشد. تغییرات این دنیا آنقدر سریع است که یا استارتاپها و بودجه نسبتا اندک اولیهشان را حذف میکند یا آنها را به عرش میرساند.