گذر از مدیریت به رهبری به این علت که بسیاری از سازمان‌ها تفاوتی میان مدیر و رهبر قائل نیستند، معمولا چندان مورد توجه تصمیم‌گیران نهادها نیست. اما در واقعیت بسیاری از کسب‌وکارها در کنار مدیران ریاستی به رهبران اثربخش نیاز دارند.

پاسخ به این پرسش را باید با این جمله بیان کرد: «مدیر و رهبر 2 بال یک سازمان موفق هستند.» پس نمی‌توان یکی از این 2 جایگاه را برتر از دیگری دانست. مدیران بیشتر بر فرآیندها و آنچه در واقعیت جریان دارد متمرکز هستند و در مقابل رهبران برای دستیابی به اهداف و رویاهای قابل دسترس با استفاده از شیوه‌های خلاقانه تلاش می‌کنند. اگر مدیر را به موتور پیشرفته یک خودروی امروزی تشبیه کنیم، منابع انسانی نقش بنزین را دارند. اما جایگاه رهبر کجاست؟ رهبر می‌تواند به اکتان تشبیه شود. پس می‌توان گفت با وجود مدیران و منابع انسانی در یک سازمان، آن نهاد رو به جلو حرکت می‌کند اما نه با آن سرعتی که برای پیشرفت به آن نیاز است. اگر یک کسب‌وکار قصد داشته باشد با سرعت و قدرت به پیش براند در کنار مدیران نیازمند رهبر است. اینجاست که گذر از مدیریت به رهبری اهمیت می‌یابد.

اما وقتی یک مدیر به رهبر تبدیل می‌شود، مشکلاتی نیز بروز خواهند کرد. از رهبر توقع و انتظارات متفاوت و بالاتری وجود دارد. دیگر نمی‌توان در مقام یک رهبر آزمون و خطای مدیریتی انجام داد. در این جایگاه باید به شیوه دیگری با منابع انسانی ارتباط برقرار کرد و بیش از نقش یک رئیس، نقش یک مربی و پشتیبان را بازی کرد. ضروری است یک رهبر به نیروهای فعال در تیم خود اعتقاد و اعتماد داشته باشد و تنها برای پرسش‌های «چرا؟» و «برای چه هدفی؟» متناسب با استراتژی و چشم‌انداز سازمان پاسخ مناسب پیدا کند. در مقابل یک رهبر باید پاسخ به سئوال «چگونه؟» برای انجام امور و پروژه‌ها را به نیروهایش بسپارد. در دنیای امروز دیگر حتی در کشورهای عقب‌مانده و در حال توسعه نیز نمی‌توان امور را با استفاده از سبک مدیریت کلاسیک و نگاه ربات‌گونه و دستوری به انسان‌ها پیش برد. به همین علت گذر از مدیریت به رهبری و هم‌دلی با منابع انسانی برای پیشبرد اهداف سازمانی اهمیت دارد. مدیران نیز در عصر حاضر باید مهارت‌های رهبری را در وجود خود تقویت و از ریاست و حکومت اجتناب کنند.

چگونه می‌توان گذر از مدیریت به رهبری را آغاز کرد؟

برای گذر از مدیریت به رهبری می‌توان اقداماتی را گام به گام آغاز کرد و پیش برد. در این راه بالاخره باید از یک نقطه شروع کرد و این نقطه می‌تواند حرکت به سوی سبک‌های مدرن مدیریتی باشد. پررنگ کردن نقش رهبری در دسته نقش‌های متقابل شخصی مدیران که توسط مینتزبرگ ارائه شده نیز می‌تواند در مسیر گذر از مدیریت به رهبری راهگشا باشد. افزون بر اینها اقدامات پیشنهادی زیر برای یک گذار آرام از نگاه مدیریتی و حاکمیتی به رهبری و همدلی مطرح هستند.

 

گذار از مدیریت به رهبری

 

تصمیم‌های بلندمدت بگیرید و چشم‌انداز رهبری خود را به کارکنان نشان بدهید

یک مدیر دمدمی مزاج هرگز نمی‌تواند رهبر خوبی باشد. به هیچ عنوان نباید تصمیم‌های خود را به تناوب عوض کنید. یک رهبر ثابت قدم است و می‌داند چه چشم‌اندازی برای آینده سازمان دارد. او با همدلی و استفاده از کاریزمای خود سعی می‌کند آینده روشن را به منابع انسانی نشان بدهد و در وجود آنها انگیزه‌های تازه ایجاد کند. تصمیم‌های یک‌باره با تاریخ مصرف کوتاه‌مدت نمی‌توانند به تثبیت جایگاه یک رهبر موفق بی‌انجامند. پس برای گذر از مدیریت به رهبری باید بتوانید تصمیم‌های بلندمدت و اثربخش را حتی در لحظه اتخاذ کنید. برای این کار پاسخ به 2 سئوال «بدترین سناریوی مورد انتظار چیست؟» و «بهترین نتیجه چه خواهد بود؟» می‌تواند یاری زیادی به شما در کسوت یک رهبر برساند.

سعی نکنید بر همه فرآیندها کنترل داشته باشید

همان‌گونه که پیش‌تر نیز عنوان شد رهبر برای اجرای یک پروژه به دنبال پاسخ سئوال «چگونه؟» نیست و جواب دادن به آن را بر عهده اعضای تیم‌اش می‌گذارد. رهبران برخلاف مدیران کلاسیک سعی نمی‌کنند همه فرآیندها و اتفاق‌ها در سازمان و کسب‌وکار خود را تحت کنترل داشته باشند. اعمال کنترل افراطی بر همه امور روحیه خلاقیت و نوآوری را در وجود منابع انسانی یک سازمان می‌کُشد و در پایان به ضرر کل مجموعه تمام می‌شود. البته منظورمان این نیست که هیچ کنترلی بر هیچ فرآیندی نداشته باشید و نیروهایتان را به حال خودشان رها کنید. به هیچ عنوان! از قضا در مواردی نیاز به مداخله وجود دارد و برخی نیروها بدون کنترل کارایی لازم را ندارند. مقصود این است که در همه امور دخالت نکنید و سعی در کنترل فعالیت‌هایی که به درستی در حال اجرا هستند نداشته باشید. برای آغاز می‌توانید منطق را بر ذهن‌تان حاکم کنید و توقع‌تان را از خود و اعضای تیم‌تان با واقعیت انطباق بدهید.

تا آنجا که می‌توانید اختیارات خود را به نیروهای تخصصی تفویض کنید

قبول داریم کمی سخت به نظر می‌رسد، اما باور کنید شدنی است. دست کم نشدنی نیست. شاید در ابتدا وقتی به کارمندان خود تفویض اختیار می‌کنید با خطاهای زیادی مواجه شوید و نیروهایتان اعتماد به نفس لازم برای انجام درست امور را نداشته باشند. اما آرام آرام افراد مستعد شیوه صحیح مدیریت حوزه مربوط به خود را می‌آموزند و شما نقش رهبری را بر عهده می‌گیرید. تفویض اختیار یک پس‌انداز برای آینده است. زیرا به این ترتیب بخشی از وظایف مدیریتی مدیران ارشد سبک می‌شود، نیروهای سازمانی احساس بهتری پیدا می‌کنند و آزادانه از خود خلاقیت و نوآوری بروز می‌دهند. در نهایت نیز راه برای گذر از مدیریت به رهبری فراهم می‌شود. البته آزادی عمل باید منطقی و بر اساس ویژگی‌های شخصیتی و توانمندی‌های افراد باشد. در واقعیت همه انسان‌ها استعدادهای ویژه‌ای دارند، تنها باید آنها را کشف کرد.

 

رهبری چه تفاوتی با مدیریت دارد؟

 

چارچوب‌های فکری خود و مدیران را دوباره تعریف کنید

رهبر به معنای یک سوپرمن یا سوپرگرل نیست. برای گذر از مدیریت به رهبری نباید یک مرد یا زن خارق‌العاده با توانمندی‌های فراانسانی باشید. تنها کافی است درک بالایی از شخصیت کاری نیروهای خود بیابید و منابع انسانی سازمان خود را تشویق و ترغیب به مبارزه با مشکلات و گذر از آنها بکنید. رهبر یک انسان بی‌نقص و کامل نیست، بلکه شخصی است که موانع سر راه پیشرفت را از جلوی پای کارکنان خود برمی‌دارد. البته نقش مدیران در انعکاس واقعیت‌ها به رهبر و تلاش برای اداره وضع موجود نیز اهمیت خاص خودش را دارد. اما برای گذر از مدیریت به رهبری توصیه می‌شود رهبر سازمان فضای فکری مدیران را نیز با نقش رهبری سازگار کند و در حیطه خودشان از آنها مدیری بسازد که نقش رهبری پررنگی دارد.

رهبر موفق، یک مربی خوب است

برای گذر از مدیریت به رهبری ضروری است دانش خود را در نهایت بخشندگی به نیروهایتان آموزش بدهید. رهبران برای پیشرفت سازمان به متغیرهای میانجی برای آموزش کارکنان اهمیت می‌دهند و خود دائم در حال یادگیری هستند. البته این موضوع هرگز به این معنا نیست که رهبر همه چیز را می‌داند و در همه زمینه‌ها از اعضای تیم خود، حتی متخصص‌ترین آنها تخصص بالاتری دارد. هرگز! نقش آموزشی رهبر بیشتر در حوزه‌های مدیریتی، انگیزشی و نوآوری متبلور می‌شود. اینکه مدیر و رهبر باید همه‌چیزدان باشند، توهمی بیش نیست.

پیشنهاد نهایی

برای گذر از مدیریت به رهبری به صورت مسالمت‌آمیز و موفق باید فرهنگ جدیدی در سازمان تعریف کرد. زمانی می‌توان به یک مدل رهبری موفق برای سازمان دست یافت که انگیزه، همدلی و خلاقیت در وجود منابع انسانی به بهترین نحو ممکن تقویت شده باشد. اگر خودباوری کافی در منابع انسانی وجود نداشته باشد، زیرساخت گذر از مدیریت به رهبری هنوز فراهم نیست.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: